از اتوبان صدر متنفرم، یعنی در واقع از این تغییر سرعتهایش متنفرم؛ من خوشم میآید وقتی رانندگی میکنم و I will survive را با اجرای cake میشنوم، مثل روانیها داد بزنم: ”فک کردی دراز به دراز [برات] میمیرم، یه یه یه“. همین چند روز پیش داشتم میرفتم دیدنِ دوستی و همین که وارد تونل شدم آهنگِ مربوطه شروع شد، تا میخواستم بزنم زیر آواز و ادعا کنم که اصلن تخمم هم نیست که طرف رفته، سرعتم میرفت بالای 60 و باید حواسم را جمع میکردم روی بالا نرفتن سرعت، بیرون تونل هم که فکر کنم هر پونصد متر باید سرعتم را تغییر میدادم، این شد که تا آخر آهنگ نتوانستم باهاش همراهی کنم. موقعی که داشتم از خانه دوستم مست برمیگشتم، کُند رانندگی میکردم، خیلی کندتر از آمدنم، سرعتم از 50 بالاتر نمیرفت، تا پخش را روشن کردم و دو تا آهنگی که به حسوحالم نمیخورد را رد کردم، رسید به سخنرانیِ کاف که از اینترنت گرفته بودم. در واقع اینجوری بود که فولدر دانلودهای صوتیام را ریخته بودم روی کولدیسک و آن سخنرانی هم همراه موزیکهای دیگر از آنجا سر درآورده بود. سخنرانی را قبلن یک بار دیگر گوش داده بودم، فارغ از محتوایش دربارهی حرکتِ ذرات بنیادی و امکانِ بسطِ قوانینِ آن، به قوانینِ طبیعی – که خوب اصلن ازش سر در نمیآورم-، برای شنیدنِ صدایش گوشش داده بودم. موقعی که داشت برای فتح باب، مثالی از فوتبال میزد، قلبم فشرده شد؛ به نظرم بینهایت آدم دلتنگی آمدم، به نظرم کنترل سرعتهای اتوبان صدر مرا یاد مکالمهای کهنه انداخت؛ مکالمهای که در آن دوستم بِهِم هشدار داده بود با سرعت توی روابطم پیش نروم و سرعت مطمئنه را رعایت کنم و گفته بود همیشه تختِ گاز رفتنم کار را خراب میکند، من دقت کردهام همین قانونها حالم را خراب میکنند، همین حساب کردنِ اینکه الان نباید بهش خیلی نزدیک شوم و همین که باید مثل یویو بازی کنم و منتظر حرکتهای کُند و از سرِ حسابِ دیگری بشوم، از همین برنامهریزیهایی که اساسن توش ناموفقم، بدم میآید. به نظرم هر روز دارم کولهباری از دلتنگی را با خودم توی اتوبانها جابهجا میکنم: نیایش شرق، کردستان جنوب، همت شرق و برعکس. هر روز به آدمهایی که باید روزم را باهاشان سر کنم و نمیکنم، فکر میکنم و از این وضعیت خسته و غمگینم و خسته و غمگینم از اینکه خسته و غمگینم. به نظرم که اصلن رانندگی را دوست ندارم، هیچ وقت هم نداشتهام، من آدمی هستم که باید سوار مترو شود، الکی ایستگاه عوض کند، کمی پیاده برود و بعدش هم دربست بگیرد و خلاص.
پینوشت: ”در حال حاضر، مشغولِ ذخیرهی تمامِ عشقم برای کسی هستم که عاشق من است … یه یه یه“